در تعریفی استرس را عکس العمل بدن ما نسبت به هر اتفاقی در محیط اطراف می نامند .
لذا می تواند آثار مثبت (مثل ایجاد حرکت در فرد برای تناسب بهتر خود با محیط و یا بالا کشیدن موقعیت خویش ) و منفی ( مثل آثار منفی فیزیکی یا رفتاری ) داشته باشد .
پس هدف حذف استرس نیست!
ê
فراگرفتن چگونگی استفاده به منظور کمک به خود است .
در گذشته عوامل طبیعی پر رنگ تر بوده ، جمعیت کمتر بوده و شتاب و سرعت نبوده .
ê
در واقع عواملی بوده که از استرس منفی جلوگیری می کرده .
ê
با حذف آن ها در زمان خویش ، ما باید جاگزین پیدا کنیم ...
ê
بهم کمک کنیم تا بدانیم برای اداره ی استرس در زمان خویش چه می توان کرد ؟
جزئی ترین حس و احوال بشر را از نهان ذهن بیرون می کشد و بیان می کند.
گاهی با اینکه شاعر شعری را نمی شناسیم ولی انگار که او ما را می شناخته که درست احوالات
ما را بیان کرده است! یک همچون احساسی ما را به شعرها پیوند می دهد.
در واقع ارتباط برقرار شده و ما پند او را ، تذکر او را و حتی سرزنش او را بی هیچ مقاومتی می پذیریم .درست مثل این سه دسته شعرکه در زیر بیان شده است ، می شود فرض کرد انسان هم سه دسته احساس دارد که اگر حین مکالمه یکی از دسته ی اول سخن بگوید و دیگری از دسته ی دوم یا سوم نتایج سودمندی حاصل نمی شود چون ارتباط ناقص برقرار شده و منظور دو طرف خوب به هم تفهیم نمی شود این اتفاق بارها در زندگی تکرار می شود و محو می شود . ولی بیایید ببینیم به محتوای کدام یک از این سه دسته شعر عادت کرده ایم ،طوری که انگار هر لحظه ی ما را شاعر سروده است و بعد از دانستنش به هم کمک کنیم تا به سطح فهم یکدیگر برسیم...
خوش باش در آن دم که غمی رو به تو آرد **** بگذار که غم نیز رود شاد ز دستت
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی ارزد **** به می بفروش دلق نو که یک ارزن نمی ارزد
جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی **** که سلطانی عالم را طفیل عشق می بینم
----------------------------------------------
2-
دل من نه مرد آنست که با غمش برآید
نه برقم که آتش زنم خرمنی **** نه ابرم که با گریه غوغا کنم
افسانه های ناقص محنت کشان مخوان **** من سرگذشت کامل آلام هستیم
زلب های من خنده هرگز مجوی **** من این سفره برچیده ام سال ها
غرقم به بحر حیرت و راه نجات نیست **** دستم اگر به مرگ رسد ساحل امن من است