سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هو المحبوب

با سلام.

عصر امروز دو پسربچه 10 ، 12 ساله در حالی که از مدرسه بر می گشتن و با هم می خندیدن یکیشون به بغل دستیش گفت: 

چیه باز مردم امروز بیرون اومدن؟!  یعنی هنوز سر کروبی و موسوی دعوا دارن می کنن!  .... ...

دلم می خواست منم از ته دل بخندم!  ای کاش منم هنوز در هوای کودکی، بی خیال از کنار هر چه که بود و نبود می گذشتم..

خیابان خلیلی شیراز ساعت 16:50

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

شب وقتی خونه رسیدم، مدام به اون جوونی فکر می کردم که ژاکت بنفش روشن پوشیده بود و جلوی چشم

60 ، 70 نفر آدم ، یه بسیجی قوی هیکل موتور سوار اومد و کنار میله های دانشگاه مهندسی گیرش انداخت و

به میله ها کوبیدش و سوار موتور کردش و رفت...

رنگ ژاکتش یادم مونده چون اونقدر تقلا کرد شاید بتونه فرار کنه که .. که ژاکتش از تنش در اومد و روی زمین افتاد و رفت ...

حالا اون کاموای بافته شده هنوز روی آسفالت خیابون ملاصدرا مونده ولی خودش .... خدا می دونه امشب کجاست؟

امشب که روی تختش نمی خوابه، کجا آروم می گیره؟! چی می خوره، چی کار می کنه ؟! درد می کشه یا نمی کشه؟!

---- ---- ----- ---- ---- ----- --- -- -- -

امروز توی خیابون های شهر شیراز کسی حرفی نزد . شعاری نداد، خدا می دونه که کسی چیزی نگفت..

ولی باز گاز اشک آور و ناسزا و باتوم بود که ریشه ی انسانیت رو نشونه می رفت!

چه کنم خدایا!

با که درد دل بگویم ؟!

خیابون ملاصدرا امروز شرم رو به خودش دید ..برای ساکت ایستادن کنار خیابون هم، باید مجازات شد!

ماشین ون های سفید، فقط خدا می دونه چند نفر رو به زور داخل خودش جا داد؟! کدوم نهاد اونا رو گرفت؟

بسیج یا نیروی انتظامی؟! به کدوم ناکجاآباد رفتن؟!

 _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

 

 

 

 


  

 

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

 مردم یا علی گفته و ناگاه از عشق پر می شوند!
مومن سویی و کافر سویی دیگر،
هر بر زمین افتاده ای به وقت ایستادنش یا علی مدد ذکر لب
 می کند!
آن زمان سائل را نگین پادشاهی بخشیدید ،
 این زمان از نفس افتاده ی آرزومند دستگیری را چه می کنید؟! 
          جان به لب آمد مولا ، مدد پس  کی می کنید!؟

                  میلاد آن عدالت پرور تاریخ انسان مبارک باد

مبارک باد این عید و هر روزتان چون عید، مردم نجیب و مهربان سرزمین ایران


  

                               دانش و آگاهی موثرترین سلاح

به دانش خود را بیابیم ، به دانش جان را تطهیر کنیم و
به هم بیاموزیم  و
 آگاهی دهیم تا هیچ شخص و سازمان
و حکومتی نتواندسر سوزنی از
 تار و پود وجود ما به نفع خود
سوءاستفاده کند .

 

 


  

با سلام

 

در پی حوادث اخیر در تهران و شهرهای بزرگ دیگه ، دیروز در شیراز اجازه ی هیچگونه
تجمع آرام به حرکت های خودجوش مردمی داده نشد و با گشت های خیابانی افرادی رو
که به نشانه ی سوگواری و اعتراض لباس سیاه پوشیده بودند متفرق کردند .
دیشب هم مثل شب های گذشته از ساعت 10:30 شب صدای الله اکبر از خانه ها بلند شد
دیروز دانشگاه شیراز تعطیل بود و خوابگاه ارم و میدان دانشجو ، خیابان ملاصدرا ، ستارخان و
میدان مطهری تحت نظر گشت پلیس و لباس شخصی ها بود

 به نوبه ی خودم یاد خواهر و برادری که به تار و پود وجودشون تهمت زده شد و به جسمشون
زخم و گلوله ، عزیز می شمرم و با خانواده هاشون ابراز همدردی می کنم و از خدایی که
می دونم صبرش زیاده و عزت و ذلت حقیقی فقط به دست اونه میخوام که دولت جور و دروغ رو
رسوا کنه که آه پدر و مادرا و خون ناحق جوون های زیادی پشت سرشه و این ننگ هرگز پاک
نمی شه


آن خس و خاشاک تویی/پست تر از خاک تویی/شور منم نور منم/عاشق رنجور منم/
زور تویی کور تویی/هاله ی بی نور تویی/دلیر بی باک منم/مالک این خاک منم


                                                بگو خدا پشت مردمان  است 
                                        که  دولت زور  رو بر ملا  کرد


  

 

سلام. نمی دونم چی بگم  چی کار باید بکنم ! نتیجه چیز عجیبی بود ..
نمی دونم موافقی یا نه ؟
4 سال دیگه باید عمر جوون رو در فقر علم پیر کرد و ایستاد و ناله نکرد
چرا  از نسل من و امثال من اینقدر سواستفاده میشه ..
چرا باز همیشه ساده و صادقیم ما  ؟!...
ولی موج سبز جزئی از تاریخ ما شد اینو دیگه کسی نمی تونه از ما بگیره ،

 باور سبز از شخص و حزب و جناح بالاتره  ، منو به راه نابی کشونده

 ولی نمی گم می ترسم ، فقط انگار که یهو بزرگ شده باشم  دلم از دنیا گرفته...


  

            
                           باز مهره های پیاده صادقانه در هوای سنگین و دلگیر

بی عدالت شهر های این روزگار ایران زمین، اندیشه ی گران بهبود به دل راه داده اند ...
       اندیشه ای که نه کم است و نه زیاد ... به اندازه ی مؤمن آزادی است ...

                                      شبیه استقلال و آبادانی ست

 گرچه هزاران حیله در راه ست ، گرچه هزاران سد پیش رو
باز بازی های پنهان در پرده ست و قاضی های ناحق بر سریر
     
                             
ولی در پس هجوم تبلیغات باز به اصلاح می اندیشم .

 

 بی گمان زیباست آزادی ولی
 من چون قناری دوست دارم در قفس باشم که زیباتر بخوانم
در همین ویرانه خواهم ماند و از خاک سیاهش
شعرهایم را به آبی های
دنیا می رسانم
گر تو مجذوب کجاآباد دنیایی
من ولی جذبه ای دارم که دنیا را به اینجا بکشانم ...


  

این جماعت به کجا؟ من به کجا؟ رو به کجا؟
دلم از خلق طمع کار و زبان باز زمینی خون است


سلام

توی کوچه های شهر هر کجا مسلکی و مرامی به پا بود . حالا بیشتر مردم مثل هم شدن!
مسخ شده ی یک فکر ، یک مد ، یک راه کوتاهن 
چقدر فخر فروشی به مال و منال؟!
چقدر کمر همت بستن به کوچک شمردن دیگران؟!
چقدر خونه ساختن روی ویرونه های دیگران؟!
چقدر حرص و آز ؟ تا به کی؟ برای چی؟ برای کی؟!
شب درویش اگر در غم نان می گذرد***روز منعم به غم سود و زیان می گذرد


(( این همه رنگ ،رنگ ،رنگ 
چه می شد اگر قد ساعتی
از پوست رنگ برنگ ریا گذر می کردیم
اینگونه از آزار خود می رهیدیم و به نیاز خود می رسیدیم ))

 


  


خلاقیت

1- فروغ آدم خاکی به تازه کاری هاست *** مه و ستاره کنند آنچه پیش از این کردند ( اقبال لاهوری )

2- اگر همان کاری را انجام می دهی که همیشه انجام داده ای ، همان چیزی را به دست خواهی
آورد
که همیشه به دست آورده ای ( اندرو متیوس )
3- ایده های نو، کم بنیه و شکننده اند، با پوزخندی یا دهن دره ای می توان آن را از بین برد، می توان
با اخمی بر ابرو یا با طعنه ای آن را در هم شکست. در هر دقیقه هزاران ایده ی بزرگ در اثر مسموم بودن
محیط، جوان مرگ می شوند. بر خلاف محیط مسموم، محیط مساعد برای ایده مثل گلخانه است،
تخم گل را می کارد،
دانه سبز می شود، شکوفا می شود و به گل می نشیند

--------------------------------------------------------------------------------------------------------

عیبجویی
4- نظر به کار مفیدم نمی نماید کس *** هزار چشم به دنبال یک خطای من است
---------------------------------------------------------------------------------------------------------

منطق و تخیل
5- منطق تو را از الف به ب می برد در حالی که تخیل تو را به همه جا می برد ( انیشتن )

---------------------------------------------------------------------------------------------------------

مدیریت تغییر

6- تغییر خوب است به شرطی که از خودمان شروع کنیم

 


  

با سلام 

 

آن روز برای من عید است
که تو آسوده و شادمان باشی
آن روزکه تو بی دغدغه بخندی
آنروز برای من عید است مادر،
که تو مجبور به فداکاری نباشی ، دمی برای خود  در آستان شفاف باورهای سبزت ، در آرامش و خوشی دقایق را بگذرانی
به من نیندیشی
به ما نیندیشی
به امروز ما
به فردای ما ...

 
آن روز برای من عید است
آن روز که برادر، تو
پاداش شایستگی هایت را سزاوارانه بگیری و مخمل ساده و بی آلایش آرزوهای پاکت ، به سرانجام حقیقت برسد
 که صبر تو ، نجیب ترین خلقتی ست که تا کنون دیده ام!

 
آن روز برای من عید است
آن روز که خواهر، پاره ی تنم ، تو
به لمس خوشبختی برسی که قناعت بزرگوارانه ی تو ، جایگاه تعظیم و تکریم است
و من همچون حافظ  که
 برای خاطر نشانه ای آنچه را که نداشت بخشید ، دریا را به تو می بخشم
  تا هر گاه از آن گذر می کنی  خود را
 ببینی و بدانی که معنی ضمیر تو تا چه اندازه وسیع است ...

 
آن روز برای من عید است
آن روز
آن روز که پدر،
به من ببالی و برق روشن انعکاس این شادی را که حق توست ، در عمق چشمانت بجویم
و دست از هر چه
 یافتن است دیگر بکشم  که یقین بهتر از آن را نخواهم یافت!
آن روز برای من عید است آن روز ...
تا آن زمان بهار را به شما و سبزی وجودتان را به بهار تبریک می گویم

 

 


  

سلام

 

باران نمی بارد .

مرد دیگر زیر باران نمی آید .

کتاب کبری دیگر زیر باران خیس نمی شود .

مدرسه ها دیگر بخاطر بارش باران تعطیل نمی شود .

سقف هیچ خانه ای اینجا دیگر از بارش باران چکه نمی کند .

 

  دیروز باران بود و کبری بود و تصمیمش

  امروز من از جنس تصمیمم ولی باران خلف وعده می کند

  فردا نه تصمیمی هست و نه بارانی .

 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :0
کل بازدید : 15295
کل یاداشته ها : 17


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ