سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 با سلام

 

سی سال  مثل سی مرغ  مثل سیمرغ .

                                       

                                                         

 

سی سال پیش مرغان جسوری تصمیم به تغییر شیوه ی زندگی خود گرفتند .

اونها رؤیای روزهای سبز رو در سر می پروروندند .

پس جلو رفتند . عده ای شکار شدند و برای همیشه رفتند . عده ای زخمی شدند و درد کشیدند .

اما همچنان مقاومت می کردند و برای رسیدن به هدف لحظه شماری .

یک دنیای سبز در وجودشان شعله می کشید و از آتش این شعله ها خون توی رگ هاشون

 می جوشید وقدرت به بال های کوچک اما بزرگشان می داد .

یک دیوار رو شکستند . دیوار دوم رو هم همینطور ... و دیوارها بود که شکسته می شد .

فریادها بود که نعره می شد و به آسمون می رسید . هماهنگ و موزون مثل یک سمفونی دلنشین .

اونقدر جلو رفتند که عده ای یادشون رفت پشت سرشون چی بود .

عده ای اونقدر دور شدند که مثل یه نقطه ی کوچیک دیگه دیده نشدند .

عده ای سرمست از دیدن ویرانه هایی که بر بامش جشن گرفته بودند  نشستند و دیگه پا نشدند .

حالا

 هنوز صدای سرودشون میاد  ولی سی ساله که دیگه هیچ کس اونا رو ندیده

حالا سی ساله که توی کتابا هیچ قهرمان زنده ای نیست

حالا سی ساله که هیچ مرغی نتونسته به باور سیمرغ برسه

شاید ... شاید ...

 دیگه هیچ مرغی حال و حوصله ی قصه ها و افسانه ها رو نداره

یا شاید ...

خوندن افسانه دیگه ممنوعه .

 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :2
بازدید دیروز :15
کل بازدید : 15555
کل یاداشته ها : 17


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ